حَرَج-مسئولیت-تکلیف
خیط کشیدن-خط کشیدن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
بساز-آدم سازگار-صبور
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
تو پوزی-تو دهنی
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
آبدار-سخت-شدید-سنگین
خطایی-نوعیز آجر
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
تته پته-لکنت زبان
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
بالا آوردن-استفراغ کردن
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
امن و امان(بدون بیم و هراس)
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
ار زبان کسی(از قول کسی)
آهو چشم-معشوق-شاهد
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
اهل دود-سیگاری
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
پُخت-هر نوبت از پختن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
زینه-پله
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
آبِ کبود(آسمان)
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
باب شدن-معمول و رایج شدن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
بیرون روش-اسهال-شکم روش
اُرُسی(کفش)
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
خیس شدن-تر شدن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
چله ی زمستان-سرمای سخت
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
افتاده-فروتن-متواضع
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
آدم ثانی(حضرت نوح)
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
جز و ولز-نگا. جز و وز
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
زنیکه-زنکه
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
خِرخِره-حلق-حلقوم
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
زن بردن-همسر گرفتن مرد
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
انسان بودن(شریف و درست بودن)
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
دست پیش-گدا
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
دق کردن-از غصه مردن
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
عینک ذره بینی بسیار قوی
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
پیش رس-زود رس
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
آب و خاک(میهن، دیار)
خصوصی-مقابل عمومی
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
آفتابزردی-غروب آفتاب
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
تنبان درآر-بی حیا-دریده
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
پر و پاچه-پا-پاچه
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
چارلا-چهار لا-چهار تو
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
دک کردن-از سر وا کردن
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
چُغُل-سخن چین
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
خربان-صاحب خر-خرکچی
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
چسی درکن-آدم پر مدعا
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
پس رفتن-عقب رفتن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
زبر و زرنگ-چابک و فرز
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
خرده کاری-کار جزیی
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
برادر زاده-فرزند برادر
بر وفق-مطابق-موافق
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
ار زبان کسی(از قول کسی)
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
دو زاری-سکه ی دو ریالی
خانم-زن بدکاره-هرزه
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
دسته-جمعیت سینه زن
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
چلک بازی-بازی الک دولک
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
حشل-خطر
پشته کردن-روی هم انباشتن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
رو شور-سفیداب
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
چشم انداز-منظره
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
دانه دانه-یک یک
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
به حساب-مثلا-یعنی
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
خدا داده-دیم کاری
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
دال به دال-پشت سر هم
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
به درک- به جهنم
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
دیگ به سر-لو لو
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
ارزانی(بخشیدن، دادن)
دستِ چپ-سمت چپ
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
تنگ هم-چسبیده به هم
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
تیپا خوردن-رانده شدن
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
آفتابی کردن-پدیدار کردن
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
دلچسب-دلپذیر-مقبول
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
داشتن-مشغول بودن
ترکه-آدم باریک و بلند
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
چله نشینی-خانه نشینی
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
چرمی-از جنس چرم
زانویی-زانو
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
جیره-سهم معین
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
پول و پله-پول
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
تُف کار-بچه باز
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
حرف گوش کن-حرف شنو
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
چرند اندر چرند-پرت و پلا
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
از سر نو(دوباره)
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
پر افاده-متکبر-مغرور
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
حی و حاضر-آماده
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
دست و بال-دور و بر-اطراف
پیاله زدن-می نوشیدن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
زحمت کشیدن-کار کردن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
زیر سر داشتن-آماده شدن
برآورد-تخمین
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
خداحافظی کردن-به درود گفتن
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
چار طاق-به طور کامل
دزد زده-سرقت شده
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
آب سیر-جانور خوشرفتار
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
خرده کاری-کار جزیی
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
پرند-حرف بی هوده
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
خبرنگاری-کار خبرنگار
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
آب و خاک-میهن-دیار
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
جراندن-جر دادن-پاره کردن
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
تاب بازی-بازی کردن با تاب
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
رشوه گیر-رشوه خوار
جگر-عزیز-عزیز دلم
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
خوابگوشی-سیلی-کشیده
ترک بیلمز-آدم نادان
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
تپلی-گرد و چاق
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
جود-یهودی-حهود
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
بچه ی-اهل ِ
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
تو دار-راز نگهدار
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
جاکش-پا انداز-دلال محبت
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
خدا کند-ای کاش
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
تب و تاب-سوز و گداز
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
دک و دنده-بالا تنه
تاب بازی-بازی کردن با تاب
جِر-اوقات تلخی-لج
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
خالی بند-چاخان-دروغ گو
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
دک کردن-از سر وا کردن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
آخرین تحویل(قیامت)
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
چول-بیابان
چیز خور شدن-مسموم شدن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
خیابان گز کردن-ول گشتن
دخترینه-دختر-مونث
پس کشیدن-به عقب کشیدن
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
تخت و تبار-خوب و رو به راه
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
رایانه-کامپیوتر
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
ته خوار-بچه باز
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
رده-حرف زشت یا نامربوط
چگور پگوری-خوشگل-جذاب
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
چشم واسوخته-چشم برتافته
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
حق شناسی-سپاس گزاری
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
زینه-پله
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
آهوی خاور-آفتاب
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
دوام آوردن-استقامت کردن
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
الفرار-گریز-بگریز !
پُف-فوت-ورم-آماس
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
جگرکی-جگر فروش
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
چغلی کردن-شکایت کردن
آبِ کبود-آسمان
دسته-جمعیت سینه زن
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
دیم کاری-کشاورزی دیم
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
چو انداختن-شایعه پراکندن
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
آبِ کبود-آسمان
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
خرمن-انبوه و پرپشت
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
ادرار بزرگ(مدفوع)
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
ارزانی(بخشیدن، دادن)
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
رسانه-وسیله ی ارتباطی
دخترینه-دختر-مونث
بار سرکه- ترش ابرو
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
پا-حریف
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
چشم واسوخته-چشم برتافته
اروای ننهات-ارواح بابات
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
خشخاشی-نان خشخاش زده
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
درز گرفته-کوتاه کرده
دزدی گرگی-دله دزدی
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
دست باف-بافته با دست
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن